نقد فیلم Shang-Chi and The Legend of The Ten Rings
فیلم Shang-Chi And The Legend Of The Ten Rings سه عنصر مهم دارد که بسیار خوب در کنار یک دیگر چفت و جور شدهاند. اولی غافلگیری، دومی صحنههای مبارزه و سومی یک درام آشنا؛ اجرای درست هر سه این عناصر به فیلمی ختم میشود که بسیار سرگرمکننده است، احساس تازگی دارد و بدون شک شانس آورده که کاملاْ با فرمول مارول آرایش نشده است.شانگ چی بدون پسوند man یا قدرتهای قابل مقایسه با دیگر جنگجویان شنل پوش ابرقهرمان، با هنجارهای دنیای سینمایی مارول غریبه است. او تقریباً 50 سال پیش در کتاب کمیک Master of Kung Fu معرفی و محبوب شد.
شانگ چی با مهارتی عالی و سبک مبارزه و قوس شخصیتی خود، مصداق یک اژدها تازه نفس است که میتواند با دَم آتشین خود همه را ذوب و مجذوب کند. داستان زندگی و ریشههای شخصیت شانگ چی بسیار شنیدنی است؛ او در یک خانواده سخت و عجیب پرورش یافت، خانوادهای که پدری ابرشرور با اشتهای بدون پایان و هزار ساله برای قدرت در یک سوی آن قرار دارد و مادری که نگهبان یک سرزمین افسانهای است در سوی دیگر آن؛ اما نقطه دراماتیک این خانواده این است که مادر تنها کسی بود که در برابر شرارت پدر ایستاد و او را رام کرد.
بنابراین، دوران بچگی شانگ چی و شالینگ، خواهر کوچکترش سرانجام با گناهان قدیمی پدر و مرگ غم انگیز مادر از بین میرود. پسر خود را از پدر ستمگرش جدا میکند، در سانفرانسیسکو پنهان میشود تا زندگی مخفی و محزون خودش را داشته باشد. حالا او در گوشهای از شهر با دوستش آبجو میخورد و شبها را در کلوپها میگذراند.
از طرف دیگر، بیست و پنجمین فیلم MCU، بیش از آن که شبیه به دنیای ابرقهرمانی باشد که تاکنون از مارول دیدهایم، بیشتر شبیه یک اثر حماسی است که مستقیماً از اساطیر باستانی گرفته شده؛ این قصه اولین قدم مارول است که به گنجینهای از داستانهای فولکلور چینی دست یافته است. در Shang-Chi ما مبارزات و دوئلهایی را در مناظر جنگلی تماشا میکنیم، که در آن سبکهای مختلف مبارزه شرقی شامل ووشیا و کونگفو، دیده میشود. ما همچنین مبارزات جذابی داخل اتوبوسی با سرعت بالا مشاهده میکنیم. علاوه بر این، دوئل در یک قفس، سلاحهای عجیب و غریب، مناظر خیره کننده و اسطورههای دنیای باستان و جانوران خارق العاده همه گویای حماسی بودن و فانتزی شدن این اثر است.
البته نقطه اتصال تمام این موارد یک کلمه است، و آن چیزی نیست جز مفهوم خانواده؛ این فیلم، درام خانوادگی زیادی در خود دارد به طوری که ممکن است دومینیک تورتو جهان سریع و خشن از حسادت سرخ شود. در واقع این پیوندهای خانوادگی است که باعث میشود عناصر فانتزی و علمی تخیلی نیز در زیر لایههای این داستان ساده به حرکت در بیایند. همچنین، نباید فراموش کرد شانگ چی یک فیلم رزمی است که میخواهد ادای احترامی به سینمای اکشن شرق آسیا باشد.
اساساً شانگچی مملو از سکانسهای اکشن با محوریت هنرهای رزمی چشمگیر است که دوران اوج جکی چان و البته بروسلی فقید را به یاد میآورد. در اینجا، یک شخصیت واقعی و حس سرگرمکننده در اکشن وجود دارد، که ادای احترامی است به تمام آثار اکشن سینمای شرق که البته در عین حال از فناوریهای مدرن فیلمسازی نیز نهایت استفاده را میبرد. در این بین تیم تولید به اکشن فیلم چاشنی شخصیت پردازی را نیز تزریق کردهاند که خود یک نیروی محرک است. شخصیت پردازی در هر داستان اورجینال بسیار مهم است و خوشبختانه این یکی از قوی ترین داراییهای شانگ چی است.
بخش اعظمی از این فیلم به بررسی گذشته پویا و پر دردسر خانواده شانگ چی اختصاص دارد و فیلمساز او و خواهرش شالینگ را به افرادی کاملاً قابل درک و فراتر از فرزندان یک شرور تبدیل میکند. اما ونوو با بازی مستحکم تونی لیانگ مطمئناً قویترین و جذابترین کاراکتر را در کل فیلم دارد، و تضمین میکند که او صرفاً یک آنتاگونیست سطحی و ملایم نیست، بلکه مردی به همان اندازه هیولا است که به راحتی قابل درک است.
با این تفاسیر باید گفت هیچ فیلمی از مارول بی عیب و نقص نیست و «شانگ چی» نیز از این دایره خارج نمیشود. متأسفانه این یک شکایت رایج در مورد فیلمهای MCU است که علیرغم بودجه 200 میلیون دلاری آنها، مقدار زیادی از CGI یا جلوههای بصری ضعیف در این آثار یافت میشود. با این اوصاف، اگرچه Shang-Chi یک منظره بصری جالب دارد، اما برخی از سکانسهای مبتنی بر پرده سبز نسبتاً ناهموار هستند. به عنوان مثال، سکانس مبارزه در اتوبوس که در پرده اول فیلم نمایش داده میشود، مملو از کارهای دیجیتالی مبتنی بر پرده سبز و برخی از مدلسازیهای اتوبوس به سبک CGI با کیفیت خندهدار است که ذهن مخاطب را از صحنهای بیرون میکشد که بسیار درست است.
اما اوج مشکلات فیلم بهطور محسوسی در سومین پرده پُر هرج و مرجتر آن احساس میشود، جایی که به نظر میرسد جلوههای ویژه کاملا در متن هستند و دیگر نکات فیلم حکم یک پاورقی حاشیهای را دارند، اما ظاهرا این متن بودن جلوههای بصری نیز آنقدر کافی نیست که اکشن بلندپروازانه و در مقیاس بزرگ را کاملاً متقاعدکننده کند. البته این نبرد پایانی مطمئناً هرگز به زشتی و شلوغی نبرد نهایی فیلم Black Panther نمیرسد، اما با این همه پول روی میز، چنین صحنههایی باید بسیار بهتر از این به نظر برسد. به طور کلی تا حد زیادی بدترین قسمت کل فیلم، پرده سوم آن است که به طور غیرقابل انکاری تسلیم مشکل همیشگی آثار MCU شده است.
پس از حدود 90 دقیقه اکشن عالی، در مقیاس متوسط و کار با شخصیتهای معنادار، پرده سوم به یک کلاژ دیوانهوار و بیش از حد شلوغ از ضرب وشتم جلوههای بصری بدل میشود، که بیشتر آن زیباییشناسی موجود در بازیهای ویدیویی را تداعی میکند. با توجه به ماهیت صمیمی درگیری شانگ چی با پدرش ون وو، یک مبارزه نهایی در مقیاس کوچکتر مناسبتر بود، اما در عوض، مارول ظاهراً احساس میکند که نیاز دارد بودجه هنگفت خود را با یک صحنه شلوغ توجیه کند. که باعث می شود یک فیلم بسیار سرگرمکننده را به یک نتیجه معمولی و خستهکننده میرساند.
بیشتر بخوانید :
دیدگاهتان را بنویسید