نقد فیلم Halloween Kills
فیلم Halloween Kills قصد دارد کشف کند که چگونه 40 سال ترور و کشتار توسط یک لولوخورخوره افسانهای چون مایکل مایرز شهروندان یک شهر را دچار آسیب میکند. یا چگونه کسانی که فرصتی برای پایان دادن به شر او داشتند مجبور به مقابله با این گناه نشدند و همچنین چگونه جنون یک جمعیت میتواند به شر بدتری منجر شود. با این حال، یک مشکل در این میان وجود دارد و آن چیزی نیست جز این که به هیچ یک از این موارد زمان کافی برای تنفس داده نمیشود. بدون تردید خلق چنین سناریو جالبی برای این فرنچایز یک امتیاز است. اما خام مطرح کردن آن نیز یک شکست است.
داستان این فیلم لوری استرود (جیمی لی کرتیس)، دخترش کارن (جودی گریر) و نوهاش آلیسون (اندی ماتیچاک) را دنبال میکند که بار دیگر با مایکل مایرز سر و کار دارند. مایکل که از برخورد خود با زنان خانواده استرود جان سالم به در برده بود، همچنان به ترساندن مردم هادنفیلد ادامه میدهد. با این حال، مردم هادنفیلد حاضر نیستند دوباره خاطرات قتلهای مایکل را زنده کنند. بنابراین، چندین شهروند از جمله بازماندگان قتلهای اصلی، گرد هم میآیند تا یک بار برای همیشه مبارزه مرگباری را به مایکل هدیه دهند.
اولین نکتهای که در فیلم Halloween Kills به چشم میآید این است که این اثر از سندرم ناخوشایند دنباله میانی رنج میبرد. این یعنی با وجود یک ایده مناسب اما فیلم نتوانسته از زیر بار سنگین روی دوش خود کمر راست کند. بنابراین فیلمساز به شکل هدفمند این نقص اساسی را با یک نمایش خشونت عظیم پوشش داده است. خشونتی که با وجود چشمنواز بودن و البته گاهاً ابتکاری بودنش نه ترسناک است و نه تنش آفرین. همچنین منطق کشتار نیز در این صحنهها دچار اشکال است.
برای مثال در فیلمهای پیشین این فرنچایز قربانیان شخصیتهای جوان و خامی بودند که به شیوههای مبتکرانهای توسط یک قاتل تقریباً فوق بشری سلاخی میشدند. بنابراین دیدن نابودی این افراد حس تعلیق و هیجان را به بیننده تزریق میکرد. اما در فیلم هالووین میکشد، بیشتر افرادی که مورد هجوم خونین مایکل در شهر هادنفیلد قرار میگیرند، بزرگسال هستند. بزرگسالانی که زندگی خود را در سایه میراث مخوف مایکل گذراندهاند. بزرگسالانی که واقعاً باید بهتر بدانند او کیست.
اما همین بزرگسالان در مواجهه با خطر، تمام عقل خود را از دست میدهند و تصمیمات احمقانهای میگیرند که منجر به مرگ بی مورد آنها میشود. این فیلم، در عین حال که حکم پیگیری نسخه اورجینال جان کارپنتر است، باعث میشود ما باور کنیم که بیست نفر انسان بالغ و بزرگسال با اسلحه و چوب بیس بال نمیتوانند به آنچه یک دختر میتوانست با یک چاقوی آشپزخانه و چوب لباسی برسد، حتی نزدیک شوند.
البته این ناشی از فیلمنامه آگاهانهای است که دیوید گوردون گرین و نویسندگان دیگر فیلمنامه دنی مک براید و اسکات تیمز آن را طراحی کردهاند. اما به هر حال شیوه نمایش خشونت در این فیلم به حدی احمقانه است که تماشای آنها گاهی بسیار ناامیدکننده میشود و لذت هیجان انگیز فیلم ترسناک خوب را از بین میبرد و همچنین احساسات یک درام مناسب را نیز مخدوش میکند.
با این حال، شاید بدترین گناه فیلم این باشد که لوری در بروز حوادث آن نقش بسیار کوچکی دارد. نقش جیمی لی کورتیس به طرز تکان دهندهای کوچک است و حدود 15 دقیقه از زمان نمایش فیلم را در طول کل زمان آن به طور متقاطع به خودش اختصاص داده است که بسیار نکته ناراحت کنندهای است. بدتر از آن، لوری در چیزی که به عنوان یک ادای احترام به نقش خود او در قسمت دوم هالووین به نظر می رسد، تقریباً کل فیلم را در تخت بیمارستان میگذراند.
ااین فیلم دارای یک خون و خونریزی بیپایان است، بزرگترین فیلم هالووین از منظر کشتار که مایکل بی رحمانه راه خود را در سراسر شهر ادامه میدهد و قتل عام بهپا میکند. اگر برخی احساس میکردند فیلم 2018 در زمینه خشونت بسیار محدود بوده، به احتمال زیاد تعداد کمی از آنها شکایت مشابهی از این قسمت خواهند داشت؛ زیرا درست از همان رویارویی اولیه مایکل با تیم آتش نشانان، مایرز یک ماشین خون ساز است که تنها با برچیدن بدن انسان به این هدف میرسد.
کشتارها متنوع، غالباً سرشار از خشونت و گاهی اوقات حتی به طور غیر معمول ظالمانه هستند. البته یک نکته در این نمایش خشونت وجود دارد که احساس تازگی به مخاطب میدهد. آن تازگی چیزی نیست جز وجود یک کمدی سیاه در دل صحنههای اکشن و کشتارهای خونین که یک انتخاب هوشمندانه است. بدون شک مایکل هرگز اینقدر یک نیروی ترسناک مافوق طبیعی نبوده است، بنابراین حتی اگر این یکی از تنها جنبههای فیلم باشد که با موفقیت نسخه قبلی خود را ارتقا داده است، جای خوشحالی دارد.
یکی از جنبههای تحسین برانگیز فیلم قبلی، موسیقی موذیانه جان کارپنتر، پسرش کودی و دنیل دیویس بود. خوشبختانه این سه نفر برای این دنباله بازگشتهاند و همراهی جذاب و تپنده دیگری را برای کشتار مایکل مایرز ارائه میدهند. در حالی که نمیتوان انکار کرد که این موسیقی جدید از فیلم 2018 پیروی میکند، اما این واقعاً چیز بدی نیست، همچنین تنوع کافی در اینجا وجود دارد تا در نوع خود یک چیز متمایز شود. کارپنتر البته میداند چگونه از نوای تِم اصلی فرنچایز به منظور ایجاد اضطراب و تنش استفاده کند. بنابراین مشارکت خلاقانه کارپنتر با این دسته از فیلمهای جدید ممکن است در نهایت به طور باورنکردنی محدود باشد، اما این مهم است که او هنوز هم در هویت و زیبایی شناختی آن نقش مهمی دارد.
اما با نمایش یک خشونت افسار گسیخته سوالات زیادی پس از تماشای Halloween Kills ایجاد میشوند که به نظر میرسد پاسخ آنها به سادگی نادیده گرفته شده است. نکته و سوال بزرگ به نوع خشونت ارائه شده در فیلم برمیگردد. مایکل یا میتواند شیطان محض، بیرحم و سرد باشد، یا یک قاتل سریالی است که از کشتن لذت میبرد. اما تا زمانی که او خودش صحبت نکند، تنها چیزی که ما میتوانیم بدست آوریم حدس و گمانه زنی از کسانی است که از دست او جان سالم به در بردهاند.
این که خشونت او افزایش مییابد دلالت بر میزان خاصی از اشتیاق یا لذت ناشی از آنچه انجام میدهد دارد. متأسفانه، این فقط یک حدس است، اما نادیده گرفتن آن دشوار است زیرا مایکل با پیشرفت فیلم کمتر مرموز و بیشتر ترسناک میشود، آن هم نه به این دلیل که او میکشد، بلکه به دلیل چگونه کشتنهایش و نحوه اجرای خشونت. بنابراین، ندانستن پاسخ، اصل موضوع را ترسناکتر میکند.
بیشتر بخوانید :
دیدگاهتان را بنویسید